توضیحات
دو دختر غیرمعمولی روی یک نیمکت معمولی کنار یک سطل زبالهی بزرگ در یک پارک غیرمعمولی نشستهاند؛ دخترهزارچشم که از نامش پیداست که چرا غیرمعمولیست بینیاش را گرفته. دخترآشغالی هم که با یک لوله به سطل آشغال وصل شده و از بینی گرفتهی دختر هزارچشم شرح ماوقع ندارد. بر در و دیوار و زمین و زمان نقاشیهایی دیده میشود که با زغال کشیده شده. درخت، خورشید، وسایل بازی یا هرچیز دیگری و تصاویر کودکانی عجیب و غریب و کریه که بازی میکنند. پسرزغالی وارد میشود و چیزهایی به نقاشیها اضافه میکند. حبابهایی مثل باران از آسمان میبارد که با شروع دیالوگها قطع میشود. پسرزغالی از صحنه بیرون میرود. شاید صحنه در یک حباب بزرگ باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.